قدیمها اینطور نبود که مثل الآن هرکسی کله اش بوی قورمه سبزی بدهد و یا خطایی بکند بلآفاصله سرش از بدنش جدا شود و یا سینه اش در مقابل جوخه باشد و یا تنش آماج رعشه های صندلی الکتریکی شود. مثل خود آدم یا مثل بچه آدم محاکمهاش میکردند و اگر محکوم میشد او را برای همیشه و یا برای مدتی از سرزمینی که در آن سکنی داشت و یا در آنجا مرتکب خطا شده بود دور میکردند.
تا در تنهایی و غریبی با خود خلوت کند و از کارش متنبه شود. آنگاه نادم و پشیمان به موطن خویش بازگردد. به این کار تبعید و یا دور کردن گفته میشد.
اینجا وبلاگ یک تبعیدی است . جایی که او میکوشد روح برهنه اش را توصیف کند.
خوش آمدید به وبلاگ یک تبعیدی در/از بهشت خوش آمدید به خواندن اعترافات یک روح برهنه
اگر پرسش شما این است که بلاخره عنوان وبلاگ کدام است؟
یک تبعیدی از بهشت یا یک تبعیدی در بهشت
اعتراف نخستم این است: خودم هم نمیدانم. نمیدانم جایی که در آن زندگی میکنم تکه ای از بهشت است که خودم را یک تبعیدی در بهشت بخوانم و یا جایی که از آن آمده ام قطعه ای از بهشت بوده است تا نام وبلاگم یک تبعیدی از بهشت شود.
اینها مهم نیست. این مهم است که اینجا به تماشای روح ع×ر×ی×ا×ن من آمده ای روحی که میخواهد زشتی ها و زیبایهای خود را بتو بنمایاند. بتو که روح ب×ر×ه×ن×ه× ات ترا به اینجا کشانده است.