ثبات در دوست داشتن
سوال این است تا کی میتوان یک سلیقه را حفظ کرد؟ تا کی میتوان چیزی را بی تغییر دوست داشت؟ تا کی؟
آیا دوست داشتن و عاشق بودن نیاز به ثبات دارد؟ یا نشانه جمود فکری است؟
سوال این است تا کی میتوان یک سلیقه را حفظ کرد؟ تا کی میتوان چیزی را بی تغییر دوست داشت؟ تا کی؟
آیا دوست داشتن و عاشق بودن نیاز به ثبات دارد؟ یا نشانه جمود فکری است؟
هر دوی این سوالها میتوانند مطرح شوند و هر دو نیز موافقان و مخالفانی دارد. برای مدتی طولانی من هم مثل هر ایرانی دیگری غر میزدم. تا یک گوش بیکار گیر میاوردم شروع میکردم به سخنرانی کردن در این خصوص که چقدر همه چیز اشتباه است و چقدر همه چیز میتواند جور دیگری باشد.
این سوال مطرح است که با غر زدن ما میخواهیم به چه خواسته ای برسیم؟ اگر پاسخی برای این پرسش مطرح کنید به سرعت متوجه میشوید که غر زدن راه خوبی برای ارضای آن خواسته نیست.
مثلا من غر میزنم تا احساس آرامش کنم و با حرف زدن در مورد چیزی به نوعی تخلیه ی ذهنی دست پیدا کنم.
اما واقعیت آن است که غر زدن تاثیر متقابلی روی خودتان و طرف مقابلتان میگذارد. نوعی بازخورد منفی که بجای اینکه از غر زدن احساس آرامشی به شما دست بدهد(آنگونه که با اختلاط کردن با یک دوست بشما چنین حسی دست میدهد.) حسی به مراتب ناخوشایندتر از مخاطبتان به شما بر میگردد.
تنها به این دلیل است که فکر میکنم بهتر است به جای غر زدن ساکت باشیم و یا اگر هم نمیتوانیم ساکت باشیم یک اقدام سیستماتیک در راستای رسیدن به هدفی مشخص را پیگیری کنید.
450 نظر تایید نشده دارم که بیشترشان حاوی فحش و بد و بیراه به من که مدیر وبلاگ باشم است!
چنین به نظر میرسد که یکی از نوشته هایم حساسیت زیادی ایجاد کرده است و هرکس که آنرا خوانده بنا به فراخور حالش مرا هم از ناسزایی بی بهره نگذاشته است. گاهی این ناسزاها در حد اینم به آنت است و الی آخر...
دوباره نیاز به نوشتن در من پیدا شده ست و خواهم نوشت.
سری هم به دوستانی که قبلا با هزار اما و اگر و کش و قوس یافته بودم زدم(کلا ناآشنا و وبلاگی) بیشترشان کمی یا مدتی دراز بعد از من به نوشتن ادامه داده دیگر نمینویسند. امیدوارم که روزی آنها هم برگردند و بنویسند. هرچند میدانم این آرزو دست نیافتنی نیست و نیاز به نوشتن روزی آنها را وامیدارد که دوباره دست به قلم و کیبورد شوند و نفسی تازه کنند. شاید هم با نام دیگر و در جایی دیگر مینویسند. اگر چنین است دوست دارم با خبرم کنند. حتما طبع خواندن و نوشتنم هنوز به خواندن و آگاه بودن از حالشان هنوز مشتاق است.
تا دیداری نو