در كمال آرامش

-وضعشون چطوره؟

- چه وضعي بابا؟ مثل سگ و گربه به هم ميپرن.

- آخه چرا ؟

- چي بگم والله؟ يكيشون سيره يكيشون پياز

- براي چي ؟

- اي بابا! وقتي تو زندگي هر دو من باشن اينجوري ميشه! بايد يكي من باشه يكي نيم من.

(نتيجه اخلاقي : وقتي زندگي شيرين است كه يكي از طرفين نيم من باشد يعني در واقع يكي از دو طرف شيرين بزند)

يك خبر

همراه اول در خبري اعلام كرده است :

در روز عيد غدير خم ايرانيان صد ميليون پيامك براي هم فرستاده اند كه از اين ميان نود و چهار ميليون آن تبريك عيد غدير بوده است.


اين مغز طلاها قبل از اعلام خبر معلوم نيست اصلا ميفهمند كه دارند چه چيزي را اعلام ميكنند. از آن طرف مدعي مي‌شوند كه پيامك‌ها را نميخوانند.

حضرت رائيل

توي وب داشتم مي‌گشتم( پنج سال پبش) يه رمان دانلود كرديم به فارسي و بعدا كه خوانديمش ديديم نخير اين چيزي بيشتر از يك رمان است در واقع شرح حال آخرين پيامبر الهي كه شخصي فرانسوي و معاصر است مي‌باشد. نام كامل و درستش را خاطرم نيست. اما ظاهرا يك راننده ماشين رالي به اسم رائيل با يك سري آدم فضايي برخورد ميكند و آنها هم آب پاكي را روي دستش مي‌ريزند كه بلا خدا و آفرينش و اين جور چيزها همه اش كشك است و ساير پيامبران از آدم تا خاتم به خطا اعلام رسالت نموده اند.

حقيقت ماجرا اين است كه انسان ساخته و پرداخته‌ي يك سري آدم فضايي است كه زمين را براي زندگي او انتخاب كرده و سپس بعد از ازمايش دلشان نيامده انسان را نابود كنند و به او اجازه تكثير و ازدياد را داده اند و تمام و بعد هم پيامبراني از سوي اين ادم فضايي‌ها براي انسان‌ها نازل شده كه به انها طرز خوب زندگي كردن را ياد بدهند. يعني در واقع اين انسان‌هاي فضايي هستند كه خالق زمين و اسمان هستند و همه چيز را هم كاملا علمي بررسي كرده است. ضمن قبول تمام پيامبران ديگر و توجيه معجزات آنها به مدد تكنولوژي فضايي است.

براي آدمهاي ساده يك دين شسته رفته است. جالب است كه اين دين ظاهرا طرفداراني هم دارد(مومنين رائيلي) كه اين يكي دو ماه گذشته حسابي مرا ايميل باران كرده اند كه بيايم و در جلسات تماس با الوهيم انها (نام اصلي خدا) كه نه روح القدس است نه يهوه و نه الله - شركت نمايم. البته مستحضريد با اين سرعت فكستني توي ايران كه ظاهرا از ديد انسانهاي فضايي هم بدور مانده امكان شركت در جلسات آنلاين انها نيست.


نكته جالب اين است كه در اخر كتاب از انسانها خواسته است كه منتظر باشند و اميدوار به اينكه دوباره آن انسانهاي فضايي با انها تماس حاصل خواهند گرفت و بايد اين آمادگي را هميشه در خودشان حفظ كنند و براي نمايش اين آمادگي بايد معبدي در شان آنها در آدرس مشخصي از اسرائيل براي به زمين نشستن فضاپيمايشان ساخته شود.

خدا را شكر كه دو سه ماه بيشتر گرفتار اين دين كاملا تكنولوژيكي و نبودم اما دام خوبي بود و هنوز هم به نبوغ فكري طراحان اين دين جديد كه بسيار قابل باور و مناسب منكران مابعد الطبيعه است آفرين ميگويم. اما بكل باورشان ديگر ندارم و فكر ميكنم كه همان بهتر كه كتابشان بعنوان يك رمان علمي تخيلي در صف كتابهاي فيكشن قرار بگيرد.

اول صبحي

خدا جون ممنونم كه كاري كردي تا از اين آهنگ لذت ببرم.

كم و بيش ناراحت هستم . اما توي دلم يه غم كوچولو داره موج ميزنه

نميدونم چمه! اما اين آهنگ بدجوري چسبيد.

شما هم گوش كنيد. كاري از نازي عزيزي و شعري ظاهرا از شاعر كورد زبان هيمن


متن آهنگ را دارم ترجمه ميكنم كه اون رو هم بزارم يه كم طول ميكشه ولي حتمن ميزارم

تقديم به ليلا كه امروز وبلاگش را بست

به قلاچ كه قالبش را تغيير داده

به اوشا همسايه‌ي عزيز

آويشن و سه‌گانه قشنگش

مريم و طبع لطيفش

آنا و نازك خيالي‌هايش

و همه‌ي دوستان گلي كه دارم.



ترجمه و توضيح :


نيوه شه‌وه دونيا خاموش
ديته گويم ئاهه‌نگيكي خوش

(نيمه شب است و دنيا خاموش
صداي آهنگي خوش مي‌آيد)


ئاهه‌نگيكي گيان په‌روه‌ره
شادي هينه‌ر خه‌فت به ره

(آهنگي جان پرور است
شادي آور و غم ببر است)


هه‌زار خوزگه‌م به خوت شوانه
كه به‌و مانگه شه‌وه جوانه

(هزار بار مي‌گويم اي چوپان كاش من جاي تو بودم
كه در اين مهتاب زيبا)


دانيشتوي له سه ر ئاو هه‌لدير
قامكان ده بزويني له بلوير

(كه در  كنار چشمه‌ساري نشسته‌اي
و انگشتهايت را روي سوراخ‌هاي ني حركت مي‌دهي)


ئاغاش به نوكر ناگري
وه ك من له داخان نامري

(خان را هم به نوكري نمي‌گيري
مثل من از غصه نمي‌ميري)


له گه ل ته بيتعت هاودمه ي
شادي به كيفي بي خه مي

(با طبيعت همدم هستي
شادي و سرحال و بي غضه)


توخدا شوانه  هه‌مو شه وي
لاي نيوه شه و كاتي خه‌وي

(ترو بخدا چوپان هر شب
هنگام نيمه شب و زمان خواب)


له و شاخ و كيو و زلويره
تی توورینه له و بلویره

(توي آن كوه و شاخسار
در ني‌ت بدم )


ئاهه نگیکی دلنه وازه
تاره ؟ یولونه ؟ یا سازه ؟

(آهنگي دل نواز است
تار؟ ويلون؟ يا ساز ؟)


نا ...نا ... ئاهه نگی بلویره
جا وه ره گویی بو رادیره

(نه اين صداي ني‌ است
بيا و صدايش را بنوش)

توضيحات :
-كلمه‌ي ني همان نيي نيست كه شما ديده‌ايد و صدايش را شنيده‌ايد. شمشال يا بلوير يك ساز چوپاني است شبيه ني و صدايش شبيه آن است و كردها صداي آن را بيشتر دوست دارند و يه جورايي يه ساز ميهني است.
- ترجمه به متن وفادار بوده و شايد زيبا نباشد.




ابزار نوشتن

مدت چندان درازي نيست. (شايد از اواخر قاجار به بعد) كه سر قلم‌هاي فلزي اختراع و نوشتن با آن ميسر بوده است.

قبل از آن از قلم ني استفاده مي‌شد و در قرون اخير در اروپا از پر پرندگان(زمان لاوازيه و نيوتن و ....) يعني روي هم 350 تا 400 سال است كه ابزار نوشتن اختراع شده است.

حالا شما بگوييد مثنوي معنوي و شاهنامه را با چه نوشته اند و بر روي چه چيزي؟

قدرت

مانند نان نيست كه بين همه تقسيمش كني

بايد بدزديش.


دعاي روز اول ماه رمضان من

وقتي اذان مغرب به افق شهرمان را شنيدم. مسواك زدم. بعد كمي آب خوردم و بعد وضو گرفتم و نماز خواندم. امروز براي مريم دعا كردم كه حضانت پسرش را بگيرد و از ته دل اين را از خدا خواستم. قلاچ هم توي ذهنم بود اما نمي‌دانستم چه دعايي برايش بكنم. براي تندك اما از خدا خواستم كه از اين خانه بدوشي نجات پيدا كند.


از سر ناچاري و بي حوصله‌گي مجبور مي‌شوم گاهي به رسانه‌ي ملي اكتفا كنم.

گوينده : نقل است از حضرت رسول كه مي‌فرمايند : در ماه مبارك رمضان تمام درهاي بهشت گشوده است و تمام درهاي جهنم بسته و شيطان در بند است.

تحليل : اين حديث چه معنا دارد. فرض كنيم كه درهاي بهشت باز هم باشد كه چه ؟ وقتي كسي وارد آن نمي‌شود باز يا بسته بودن درهاي بهشت و جهنم هم معناي خاصي ندارد چون تا قيامت كسي نه بهشتي ميشود نه دوزخي.

اما در بند بودن شيطان هم مغاير صريح يكي از آيات قرآن است كه اشاره به اين مطلب دارد كه شيطان تا قيامت مشغول اغوا و فريب آدم است.

نتيجه : حديث بلكل جعلي است.


برايتان متاسفم

چند خدا در جهان وجود دارد؟

عزيزان من رمز همان عدد جواب اين سئوال است.

تسليم رمز اين نوشتار 1 است.

ادامه نوشته

فرشته

بر اساس آموزه‌هاي ديني فرشته يا ملك يا ملائكه وجود دارند.

گذشته از آموزه‌هاي ديني شما بنظرتان آيا فرشته‌ها وجود دارند؟ روي اين سئوال زياد فكر نكنيد! اولين چيزي كه به ذهنتان مي‌رسد را برايم بگوييد.

آنها چه شكلي هستند؟

خيام و رمضان

امروز در تلويزيون حديثي نقل كرد كه چرا هنگام دعا بايد دست‌ها را به آسمان بلند كرد. كه گويا كسي از پيامبر پرسيده و حال گوينده به نقل از امام صادق جواب پيامبر را چنين ذكر كردند :

وقتي براي خواستن چيزي دست به دعا بر ميداريد به آسمان خدا حيا مي‌كند كه دست آن بنده را خالي برگرداند.

كمي اين حرف‌ها را در ذهنم مزه مزه كردم. بنظر مي‌رسد آقايان وهم برشان داشته كه راستي راستي خدا توي آسمونا زندگي مي‌كنه.

باز گوينده ادامه داد كه بايد با خدا بصورت بيم و خوف دعا كرد.

بنده مخالفم و دلم ميخواد با خدايي كه مال خودم است صميمي حرف بزنم و دعاهايي بكنم كه دلم خنك بشه. فكر كنم مشكلي نيست و كعبه كج نشود اگر بگويم. خدا جان سلام خدا جان عاشقت هستم و خدا جان من اينجوري بلدم باهات حرف بزنم. خدا جان تو به من كلمه را دادي و من كلمات را اينجوري بكار مي‌برم. شايد يه وقتي هم بگم خدا جون جونم مخلصتم بدجوري.

اما بعد...

سال‌هاست و عمري‌ است كه مي‌كوشند با هر وصله و پينه‌اي كه شده ثابت كنند حافظ مسلمان بوده و خيام مسلمي مسلمان زاده و اهل دين و تقوي و دين‌داري و ... و ده‌ها و بلكه صدها سمينار و جلسه و كنگره برگزار شده است تا از هزار لاي اشعارشان چيزي بيرون بكشند كه مسلمان بودن آنها را به اثباتاند. اما مشكل از اينجا شروع نمي‌شود و علت اين همه ريسمان و آسمان بافي در اين است كه بعضي‌ها باور كرده‌اند و مومن به اين حرف هستند كه هر كلامي كه انساني باشد و به دل بنشيند بايد مصدر اسلامي داشته باشد! اما خود مي‌دانيم كه چه بسيار حكيمان در اين بلاد زيست كرده‌اند و يهود و يا زدشتي (زرتشتي) مسيحي يا بي‌دين بوده اند و حرف حساب زده‌اند و اتفاقا خوب هم زده‌اند. بنابراين آيا بهتر آن نيست كه فارغ از كندوكاوهاي هزار توي اديبان و پژوهشگران كه خواسته‌اند رباعيات ذيل را به هزار معني و تفسير و تاويل به خوردمان دهند به آنها گوش فرا دهيم. گويي ايراني جماعت را اين پنبه در گوش كرده‌اند كه شما نادان هستيد و نمي‌فهميد و من ميفهمم و آنچه من مي‌فهمم بر آنچه تو تصور مي‌كني كه مي‌فهمي ارجح است.

نعوذ بالله اين اشعار كه (خدا را صد مرتبه شكر) به زبان شيرين عسل فارسي است و خوشبختانه خودمان End اين زبان هستيم. اين اشعار زيبايند هرچند كمي به مذاق ديني ما خوش نيايد.

گویند که می مخور به شعبان نه رواست

نه نیز رجب که آن مه خاص  خداست

شعبان و رجب ، ماه خدایند و رسول

ما می رمضان خوریم ، کان خاصه ماست


طبعم به نماز و روزه چون مایل شد

گفتم که مراد کلیم حاصل شد

افسوس که این وضو به بادی  بشکست

و آن روزه به نیم جرعه می باطل شد


گویند که ماه روزه نزدیک رسید

من بعد بگرد باده نتوان گردید

در آخر شعبان بخورم چندان می

کاندر رمضان مست بخسبم تا عید


حوصله داشتيد اين چند خط را هم از قول صادق هدايت در خصوص خيام بخوانيد : فلسفه خیام هیچ وقت تازگی خود را از دست نخواهد داد.چون این ترانه های در ظاهر کوچک ولی پر مغز ، تمام مسائل مهم و تاریک فلسفی که در ادوار مختلف انسان را سرگردان کرده و افکاری که جبرا به او تحمیل شده و اسراری که برایش لاینحل مانده ، مطرح میکند.خیام ترجمان این شکنجه های روحی شده ، فریادهای او انعکاس دردها ، اضطرابها ، ترسها ، امیدها و یاسهای میلونها نسل بشر است که پی در پی فکر آنها را عذاب داده است.خیام سعی می کند در ترانه های خودش با زبان و سبک غریبی همه این مشکلات معماها و مجهولات را آشکارا و بی پرده حل بکند.او زیر خنده های عصبانی و رعشه آور مسائل دینی و فلسفی را بیان میکند.بعد راه حل محسوس و عقلی برایش می جوید.

يك روز معمولي

مادر يكي از آشنايان فوت شده بود. مجلس پرسه را در مسجدي كه نام قشنگي داشت برگزار كرده بودند. مسجد نام زيبايي دارد؛ جامي.
نماز عصر را تازه تمام كرده بودند كه ما رسيدم دم در مسجد و جناب ملا هم كه جواني بيست و چند ساله بود در حالي كه روي زمين نشسته بود سخنرانيش را شروع كرده بود.
برايم جالب بود كه او هم عادت اغلب ملاها و آخوندهاي ديگر را داشت. قرآني جلويش گذاشته بود و كاغذي هم لاي آن بود كه ظاهرا احاديثي را كه بايد به آن اشاره مي‌كرد توي آن نوشته بود.
خدا خيرش بدهد، داشت موعظه و نصيحت مي‌كرد در مورد فضايل صبر در برابر مصيبت. چند نكته در حرف‌هايش برايم جالب بود :

- اول متني را كه مثلا قسمتي از حديث بود به عربيي كه نمي‌دانم از كجاي جيبش در مي‌آورد مي‌خواند. بعد ترجمه‌ي آن را هم مي‌خواند كه بنظرم بيشتر جنبه‌ي خودنمايي داشت.
- در بخشي از حرف‌هايش به نامه‌اي اشاره كرد كه پيامبر به يكي از اصحابش -در هنگام فوت فرزندش- نوشته بود. ملا از سلام عليكم نامه تا خداحافظي آن را با همان عربيي كه به آن اشاره كردم تكه تكه خواند و آن را به زبان خودمان هم برايمان شير فهم كرد. آنهم نامه‌اي كه 1400 سال پيش طبعا بايد نوشته شده باشد. راستي اين ملاي جوان با خودش چه فكر كرده بود؟ آيا 1400 سال پيش كاغذي موجود بود كه در آن اين نامه‌ي طولاني ثبت شود؟ با چه ابزاري اين نامه نوشته شده بود. اين نامه حداقل با رسم الخط امروزي بيست تا سي خط بود و آيا ملاي جوان به اين فكر نكرده بود كه آنچه براي ما مي‌خواند ذاتا چيزي دروغ و اشتباه است و هرچند كه حاوي نصايح خردمندانه بود اما نسبت دادن آن به پيامبر دروغ محسوب مي‌شد؟
- در بخشي از حرف‌هايش اشاره كرد كه پيامبر از همه‌ي ما بهتر است و از اول خلقت تا آخر خلقت كسي مانند او خلق نشده است. او را اشرف مخلوقات خطاب كرد و خير البشر خواند. بنده معتقدم كه اگر چنين چيزي متصور بود يعني پيامبر بهترين بوده باشد اول نفري كه بايد اين ادعا را مي‌كرد با خودشان مي‌بوده باشند يا لااقل خداوند بايستي مي‌بود كه بدون تعارف در قرآن مبارك آيه‌اي را به اين امر اختصاص مي‌داد. نه آنكه آيه‌اي نازل فرمايد كه محمد هم مانند همه‌ي شما انساني است ساده و او خود مسئول اعمال و رفتار خود بوده و در آخرت نيز حساب جداگانه‌اي براي او در نظر گرفته نشده و همچون تمام انسان‌هاي ديگر مورد سئوال و جواب خواهد بود و اين عين عدل خداست كه ترازويش را به سمت هيچ كس كج نكند حتي اگر آن شخص محمد پيامبر باشد.
- سخنراني ملا به درازا كشيد و كم كم افرادي از جمعيت (معمولا جوانترها) شروع به غرولند زير لبي كردند.
- ملا به بدعت‌هاي ناميموني همچون نصب پارچه‌ي سياه  تسليت‌گويي و پوشيدن لباس سياه در مراسم سوگواري اشاره كرد كه بنظرم بسيار لازم و بجا بود.(حال بماند اينكه بر ديوار مسجد يكي دو تا از اين پارچه‌ها نصب شده بود اما خانواده متوفي سياه نپوشيده و با لباس‌هاي معمولي در مراسم حاضر بودند) همچنين ملا به بدعت طعام دادن به مهمانان و يا نزديكان توسط  خانواده متوفي اشاره كرد و اضافه كرد كه بايد از آن پرهيز شود؛ كه بجا و پسنديده بود.

خدا متوفي را بيامرزد كه اين دعايي است پسنديده براي تمام رفتگان.

آخرشه

بعد از اينكه مسئولين محترم فيلترنيگ كه ماشالله رويشان به سنگ پاي قزوين گفته زكي!

آن صفحه‌ي كذايي را كه بيان مي‌كرد كه سايت مورد تقاضاي مشترك گرامي قابل ديدار نيست. فكر اقتصاديشان گل كرده و يك صفحه‌ي آگهي كه در آن يك سري سايت نور چشمي و ارزشي رديف شده است (ستون شده است) حال بماند كه تعداديشان هم پولي قلمبه داده اند كه در صف جايشان دهند.

نكته اينجاست كه بسياري از كاربران از جمله من به محض ديدن اين صفحه يا به امان خدا ولش ميكردم يا ميبستمش.(آن را مي‌بستم)

ظاهرا بازهم اين مغز طلاها(از بس كه آكبند باقي مانده است) كدي نوشته‌اند كه بعد از سي ثانيه خود بخود اين صفحه اگر باز نگه داشته شود به يكي از آدرسهاي ارزشي هدايت مي‌شود.

امروز كه اين صفحه را كه ديدم تصميم گرفتم امتحانش كنم و 30 ثانيه از وقتم را هدر دادم اما جالب انكه بعد از سي ثانيه مرا به سايتي هدايت كرد كه او هم باز فيلتر بود. خنده دار بود اما من خنده‌ام نگرفت و طبق معمول صلواتي براي آمواتشان و جد و آبادشان فرستادم مع الفاتحه

يه جاي كار مشكلي هست

داشتم براي يكي از دوستان در مورد اسلام چيزي مي‌نوشتم. كمي بعد خودم به نكته‌ي جالبي پي بردم. خلفاي عباسي از اول تا اخرشان و خلافاي فاطمي هم به همچنين از هيچ‌يك از نام‌هاي خلفاي چهارگانه استفاده نكرده‌اند.

جدي جدي اون چهار تا چرا هيچ نامي از خودشون توي تاريخ مستند از خودشون باقي نگذاشتند.

ابوبكر كه ميشه توجيه‌ش كرد (باباي بكر)

اما اون سه تاي ديگه كه ظاهرا اسم خاص هستند رو ديگه نميشه كاريش كرد.

يكم اينور و اونور مي‌كنم و قات (قاط) مي‌زنم و مي‌گم.

يه جاي كار مي‌لنگه.

ديشب

در مورد يك عده زنداني فيلمي مي‌ديدم. اصولا فيلم‌هايي كه در مورد زنداني‌ها است برايم جالب و ديدني است مخصوصا اگر غير ايراني باشد كه ديالوگ‌هايشان حرف ندارد.

يك زنداني پير بعد از سال‌ها از زندان آزاد شد. در بيرون از زندان همه چيز برايش تغيير كرده بود. بعد از يك سال از سر استيصال دچار افسردگي شد و خود را در اتاقش به دار زد.

خدا جان ارواح تمام كساني را كه به اين علت به زندگي خود خاتمه مي‌دهند را ببخش.

خدا جان توي اين وبلاگ كمتر حالي از تو مي‌پرسم. اما چندان هم بي انصافي نيست. تو هم كمتر حالي از من مي‌پرسي. خدا جان يادم افتاده است كه تصميم گرفته بودم قسمتي از درآمدم را برايت كنار بگذارم. آنرا توي يك پاكت گذاشته بودم و رويش نوشته بودم سهم خدا. تازه ديشب يادم افتاد آن پول‌ها را برايت گوشه‌اي كنار گذاشته‌ام. اما دلم مي‌خواهد نام پاكت را عوض كنم. تازه مشكل همين نيست نمي‌دانم با پولت چكار كنم. شده‌ام يك امانت‌دار كه تنها خودت بايد بگويي با امانتيت چكار كنم.

خدا جان امري يا فرمايشي باشه در خدمتيم. خودت بهتر از من مي‌دوني هميشه يه طناب كلفت براي روز مباداي خودم نگه داشتم. مي‌خوام يه چيزي رو بدوني اونم اينه كه حتي تو اون لحظه كه دارم رو هوا تاب مي‌خورم بهت ايمان دارم. ايمان دارم اما باور كن ديگه اميد نه.

تحريم دو طرفه

يه وقت‌هايي است كه شاه مي‌بخشد و شاه‌قلي نمي‌بخشد.

فعلا حكايت تحريم ايران هم همينطوري است.

در حوزه اينترنت بسياري از سايت‌هاي درست و حسابي امكان استفاده از ايران را محدود كرده‌اند كه به سلامتي و مباركي ما علتش را مي‌دانيم.

يك عده سايت ديگر كه هنوز تن به فرامين تحريم‌ها نسپرده‌اند توسط دولت خودمان فيلتر شده‌اند كه مبارك است.


نمك مصرف كنيم يا نمك مصرف نكنيم؟

آيا يك رژيم غذايي بي نمك براي سلامتي مفيد است؟
بر خلاف تصور عامه و رايج لزومي ندارد براي حفظ سلامتي نمك را از سفره‌ي غذاي‌تان حذف كنيد. نوع درست نمك مصرفي خود يكي از اركان سلامتي است؛ حتي براي كساني كه مشكل فشار خون دارند.

حقايقي در مورد نمك:
بدن انسان بدون نمك نمي‌تواند به بقاي خود ادامه دهد ( بهمين دليل است كه در بيمارستان هنگام مريضي به شما سرم نمك وصل مي‌كنند). سديم از عناصر ضروري مورد نياز بدن است كه خود بدن قادر به توليد آن نيست، بنابراين اين عنصر بايد وارد بدن شود.

مشكل اينجاست. بسياري از افراد نوع نادرست از نمك را مصرف مي‌كنند. نمك دريايي خام ، بهترين نمكي كه بايد مصرف شود، نه نمك سفره‌ي عمل‌آوري شده.

علت اينكه نمك داراي چنين سوء شهرتي است اين است كه 99 درصد تحقيقاتي كه روي نمك انجام شده است مربوط به نمك‌هايي است كه بصورت تجاري فرآوري شده‌اند. تنها چيزي كه مردم در مورد نمك مي‌دانند اين است كه نمك بد، بد، بد است. تعدادي از بهترين تحقيقات سلامتي بعمل در مورد خواص نمك دريايي تصفيه نشده يا خام در فرانسه ، آلمان و پرتقال نوشته شده است كه هنوز در معرض ديد آمريكايي‌ها قرار نگرفته است.(تا اين لحظه؟)

خب نه ديگر، نمك دريايي خام توان جادويي خود را روي صدها بيمار به اثبات رسانده است كه نمي‌خواهم از آنها نام ببرم.

اگر در نظر بگيريد كه نمك دريايي به نقش مهمي در تنظيم سطح قند خون دارد ، براي جذب بخش‌هاي مختلف غذا در طول روده‌ها ضروري است، مي‌تواند از گرفتگي عضلات جلوگيري كند، براي ساخت استخوان‌هايي نيرومند مورد نياز است، تعيين كننده و متعادل كننده‌ي فشار خون بوده، با افزايش سطح انرژي در ارتباط است، متعادل كننده‌ي سوخت و ساز بدن بوده ، به نگهداري و تنظيم الكتروليت مناسب بدن كمك مي‌كند، و به مصونيت سيستم عمومي بدن كمك مي‌كند، در اين صورت چگونه مي‌توان از نمك استفاده نكرد؟

چه نمكي بايد بخريد؟
دنبال نمك تصفيه نشده و خام دريايي بگرديد. مارك مورد علاقه‌ي من نمك دريايي سلتيك* است.
...
به هر قيمتي كه شده از نمك سفيد سفره پرهيز كنيد(مگر آنكه قصد داشته باشدي به هر دليلي فشار خونتان را بالا ببريد) اين نمك همان نمكي است كه بايد مانند طاعون از آن فرار كنيد.

پس اگر بار ديگر كسي به شما توصيه كرد كه بي‌خيال نمك شويد، واقعيت‌هايي را كه گفته شد برايش بازگو كنيد و تشويقشان كنيد كه نمك دريايي تصفيه نشده را بعنوان بخشي از برنامه سلامت خود قرار دهند.


*Celtic Sea Salt

منبع : http://www.thedietsolutionprogram.com

خدا جان

وقتي آدم‌ها را مي‌آفريدي اين پيش‌بيني را هم كرده بودي كه يك جماعتي در هامبورگ از نوع ايرانيش ساكن شوند (اغلب از جنس تجار متمول ) آنهم قبل از جنگ دوم جهاني (كه كشمش و زيره و فرش به آلمان صادر كنند) آنوقت از محضر حضرت آيت‌الله بروجردي (ولي فقيه آن زمان) درخواست امام كنند؟

بعد اين امام(محققي) كه در دانشگاه مشغول تدريس رياضي و فيزيك و زبان فرانسه بوده است(به گفته فرزندش) براي حل و فصل امورات دنيوي و اخروي اين تجار متمول از سوي حضرت آيت الله بروجردي به هامبورگ (مبعوث) شود.

هنگام صرف صبحانه ناخودآگاه اين دست  رفت بسوي كنترل تلويزيون و اين بخش از مستند در مورد زندگي شهيد مظلوم حضرت ايت الله بهشتي را توانستم ببينم.


اخرين لقمه‌ها را كه خوردم با خودم فكر كردم چه بوي علفي مي‌آيد. (در گلستانه نه . از دهان بنده)

من

در اتاق خوابيده بودم.

لنگ ظهر است و بعد از خوردن نهاري مفصل در اين تابستان داغ خواهي نخواهي بايد بخوابي.

مردك خربزه فروش توي بلندگويش داد و هوار مي‌كند.

اول ببر(برش بده) بعد ببر

خربزه شيرين

دو كيلو هزار تومن

توي ذهنم فحش نثارش مي‌كنم و شايد زير لب هم

انگار كسي ماشين را صدا مي‌زند

توي بلندگو داد ميزند : بي زحمت وايسا

توي ذهن من اما گرهي ايجاد مي‌شود. مي‌توان خربزه فروش بود و مودب هم بود. لحن بي زحمت گفتن فروشنده به راننده تحت تاثيرم قرار مي‌دهد.

ذهنم از بد و بيراهي كه گفته است شرمنده‌ است . بسي شرمنده آقاي خربزه فروش

در اين لحظه

بس مشتاقم بدانم كه مي‌داني چه سانم بي تو.


گويند مرا كه غم خواهد بود

گويند مرا كه تب خواهد كرد

گويند مرا كه نازكي خواهد بود

گويند مرا كه در راه است

دستي از غيب ؛ آغشته به رنگ


(

در حال و هواي مولانا كه سروده است:

در عشق توام ، نصيحت و پند چه سود

زهر آب چشيده‌ام مرا قند چه سود

گويند مرا كه پاش بر بند نهيد

ديوانه دل است پام بر بند چه سود

اين شعر را با صداي خودم بلند بلند مي‌خوانم

)

چرا

اين روزها تبليغ يك دستگاه ورزشي به نام "توتال كور" حسابي گرم است و از آن گرمتر بازار فروش اين محصول كه يك دستگاه دراز و نشست است مي‌باشد.

ده‌ها و ده‌ها دستگاه مخصوص كساني كه مايل به كاهش سايز شكمشان هستند توليد شده است و صدها دستگاه ديگر نيز به بازار خواهد آمد. با علم به اين نكته كه دستگاه بعدي كلا دستگاه ماقبل را نفي مي‌كند.

اما چگونه است كه اين يكي (فعلا) چنين فروش خوبي دارد؟

=======================================

بگذاريد مطلب جالبي را برايتان بازگو كنم.(راست و دروغش را نمي‌دانم) ظاهرا وقتي جانشين خورشچف مي‌خواهد دبيركلي حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي را عهده دار شود با خورشچف ديداري مي‌نمايد. در اين ديدار خورشچف (دبيركل قبلي) به او دو نامه مي‌دهد و مي‌گويد نامه اول را قبل از اولين سخنرانيت در جلسه حزب كمونيست باز كن.(كه در اين جلسه همه‌ي كله گنده‌هاي حزب از تمام نقاط كشور حضور دارند.) نامه‌ي دوم را هم وقتي از اين سمت بازنشسته مي‌شوي باز كن.

جانشينش قبل از اولين جلسه سخنراني نامه اول را باز ميكند در نامه چند خط كوتاه حاوي اين جملات است : علت تمام مشكلات و مسائل و نابساماني‌ها را به خلفت (نفر قبلي) نسبت بده.

وي نيز چنين مي‌كند و اين رويه را تا پايان عمر صدارتش ادامه مي‌دهد. قبل از بازنشسته شدن نامه دوم را باز مي‌كند كه در ان هم در چند خط چنين نوشته شده است :

دو نامه تهيه كن.


شايد اين اولين روش تبليغ تمام دستگاه‌ها و محصولات باشد يعني ادعا ميكنند كه محصول قبلي ناكارآمد و غير بدرد بخور بوده است.


اما نكته‌ي اساسي در فروش اين محصول (توتال كور ) دروغ بزرگي است كه تبليغش مدعي آن مي‌شود و ان اين كه  : تنها با ده روز استفاده از اين دستگاه به اندام دلخواه خود برسيد.

در حين گفتن اين جملات در تصوير هم يك شكم گنده را با كانتري كه از عدد يك شروع كرده و به عدد ده مي‌رسد و با هر شماره كمي از سايز شكم تصوير نيز كم مي‌شود همراه شده است.


اين تبليغ يك كلاشي به تمام معنا است اما كسي براي دروغ گفتن محاكمه نشده است. تازه چه كسي هم حوصله دارد كه عليه اين تبليغ شكايت كند؟

اگر از هر 10 نفر تنها يك نفر اين تبليغ را باور كند و يا شك كند كه شايد ممكن شود در اين صورت فروش بسبار بالاي محصول تضمين مي‌شود.

اين روش براي همه چيز درست است و جواب داده است.


مثال : تا حالا شده در مورد گاندي نكته‌ي منفي و بدي شنيده باشيد؟ چرا؟

         تا حالا شده در مورد شخصي به نام امير كبير كه در تاريخ مستند هيچ نشاني از او در صحنه‌ي ايران نيست چيز بدي شنيده باشيد؟

        تا حالا شده به وقوع چيزي به نام انقلاب مشروطه (تاكيد مي‌كنم حتي وقوع و وجود آن ) شك به دلتان راه داده باشيد؟


راز كار چيست؟

دروغي بگو كه آنقدر بزرگ باشد كه مغز را از تفكر به غير آن عاجز كند. دروغي بگو به عظمت كشور عزيز اسلامي‌مان!