مدیران و روسا دوست دارند کارمندان زیر دستشان چگونه باشند؟
آیا میخواهند خلاق و فعال باشند؟
بنظرم مدیران و روسا چندان هم به این امر علاقه و رغبتی نشان نمیدهند. مخصوصا در شرکتهای بزرگ عموما کارمندان خلاق و با استعداد خطری بالقوه برای منصب و صندلی مقامات بالاتر بحساب میایند.
فرض کنید در شرکتی هستید که شما بسیار شایسته تر از مدیر آن شرکت هستید(مدیر صاحب شرکت نیست) شما هم آدم خلاقی هستید و مایلید از طریق بروز خلاقیتهایتان حس جاه طلبی خود را هم راضی کنید. چگونه با مدیر و یا رئیس برخورد میکنید؟
در ادامه :
مریم در بخش کامنتها گفته است :
من روال خودم رو طي مي كنم. كارهايي كه دوست دارم انجام مي دم. نگاه يك زن به شغل با نگاه يك مرد به شغل فرق مي كنه. مهم اين نيست كه مدير بالادست من كه از مزاياي شغلي خيلي بهتري برخورداره، آدم ضعيفيه. مهم اينه كه من قوي باشم. تو هر سمتي كه دارم. حتي اگر آبدارچي اداره ام هستم، آبدارخونه برام يه امپراتوري باشه كه بايد همه جاش برق بزنه. مهم اينه كه به كارم عشق بورزم و خلاقيت هام رو بروز بدهم. اهميتي نداره مديرم چه فكري مي كنه. يا احساس خطر مي كنه. مهم اينه كه من با شغلم عشق بازي كنم. فقط به خاطر خودم.
این نوشته اش وادارم کرد جمله ای را که مدتی است کم کم در ذهنم در حال شکل گیری است (ولی هنوز کامل نیست بنویسم)
شخص وقتی از شغل و کارش ناراضی است نباید انتظار داشته باشد که سایرین (روسا و مراجعین ) از کار او راضی باشند (یعنی از عملکرد او در آن شغل راضی باشند) هرچند عکس این جمله اصلا درست نیست یعنی شاید شما از کارتان کاملا راضی باشید ولی دیگران از عملکرد و نحوه کار شما ناراضی باشند.