چهار خانه
زمان دو روز قبل :
گوینده رادیو خانمی است که چیزی در مایههای برنامهی راه شب اجرا میکند. شاید این برنامه چون مخصوص شبزندهداران عاشق است کمی بازتر است. بعد از خواندن و بررسی گزیدهای از مدفوعات روز گذشته داستانی را نمیدانم از کجا آورده شده قرائت میکند :
تعدادی از دانشمندان در یکی از صحراهای آفریقا هنگامی که سرگرم بررسی زندگی حیات وحش بودند به منظره جالبی برخورد میکنند. شیری؛ آهویی را دنبال و شکار میکند وقتی آهو را لت و پار میکند متوجه میشود آهو باردار است و در شکمش بچه آهویی است. شیر از خوردن لاشه خودداری میکند و دچار افسردگی میشود و دق میکند.
زمان پانزده شانزده سال قبل :
تازه توی تهران داشت مد میشد که اتوبوسها را دو قسمت خواهران و برادران کنند. برای خیلیها هم اینکار هنوز جا نیفتاده بود . دستم را به میلهی وسط اتوبوس گرفته بودم. پیرمردی کنارم ایستاده بود. اتوبوس که راه افتاد شروع به حرف زدن کرد گفت میدونی فرق آلان و زمان شاه چیه ؟
لبخندی زدم یعنی که نمیدونم؟
ادامه داد گفت : اون وقتا ما خانم و آقا بودیم تو اتوبوس بغل هم رو صندلی مینشستیم اما حالا که خواهر و برادر شدیم باس جدا از هم بشنیم؟
زمان همین یکی دو ساعت پیش :
خانم خوش برو رویی دستش را میکشند که سوار ماشینش کنند. کمی شکمش برآمده است. باید باردار باشد.
یکی از عقب خودش را به من چسپانده، بوی عرقش و صورت اصلاح نشده و با دندانهایی کثیف و یه لب کت و کلفت و زیر بغل سفیدک زده زیر گوشم میگوید. زنیکه خب میبرنت بازداشتگاه با این قیافه فکر میکنی چکارت میکنن؟
زمان همین الان :
پشت کامپیوتر نشستهام دارم به آفریقا فکر میکنم. به خودم میگم بیخیال بعدش هم آهی میکشم.
گوینده رادیو خانمی است که چیزی در مایههای برنامهی راه شب اجرا میکند. شاید این برنامه چون مخصوص شبزندهداران عاشق است کمی بازتر است. بعد از خواندن و بررسی گزیدهای از مدفوعات روز گذشته داستانی را نمیدانم از کجا آورده شده قرائت میکند :
تعدادی از دانشمندان در یکی از صحراهای آفریقا هنگامی که سرگرم بررسی زندگی حیات وحش بودند به منظره جالبی برخورد میکنند. شیری؛ آهویی را دنبال و شکار میکند وقتی آهو را لت و پار میکند متوجه میشود آهو باردار است و در شکمش بچه آهویی است. شیر از خوردن لاشه خودداری میکند و دچار افسردگی میشود و دق میکند.
زمان پانزده شانزده سال قبل :
تازه توی تهران داشت مد میشد که اتوبوسها را دو قسمت خواهران و برادران کنند. برای خیلیها هم اینکار هنوز جا نیفتاده بود . دستم را به میلهی وسط اتوبوس گرفته بودم. پیرمردی کنارم ایستاده بود. اتوبوس که راه افتاد شروع به حرف زدن کرد گفت میدونی فرق آلان و زمان شاه چیه ؟
لبخندی زدم یعنی که نمیدونم؟
ادامه داد گفت : اون وقتا ما خانم و آقا بودیم تو اتوبوس بغل هم رو صندلی مینشستیم اما حالا که خواهر و برادر شدیم باس جدا از هم بشنیم؟
زمان همین یکی دو ساعت پیش :
خانم خوش برو رویی دستش را میکشند که سوار ماشینش کنند. کمی شکمش برآمده است. باید باردار باشد.
یکی از عقب خودش را به من چسپانده، بوی عرقش و صورت اصلاح نشده و با دندانهایی کثیف و یه لب کت و کلفت و زیر بغل سفیدک زده زیر گوشم میگوید. زنیکه خب میبرنت بازداشتگاه با این قیافه فکر میکنی چکارت میکنن؟
زمان همین الان :
پشت کامپیوتر نشستهام دارم به آفریقا فکر میکنم. به خودم میگم بیخیال بعدش هم آهی میکشم.
+ نوشته شده در دوشنبه دهم خرداد ۱۳۸۹ ساعت توسط ناتسی
|