تنهایی
در کتابی خواندم که بهترین نعمت در زندان برای زندانی خوابهای طولانی است.
آن زمان که عقربه های ساعت از رفتن باز میمانند و هر ثانیه قرنی زمان میخواهد تا به ثانیه دیگر بپیوندد. آن زمان بریدن از این دنیا و رفتن به عالم رویاها شاید بالاترین و بهترین نعمت است.
گرما کلافه کننده است. هر روز بعد از ظهر آن هنگام که خسته و کوفته به خانه میرسم شکم از انباشت غذا به تنگ آمده سر به بالش میسپارم و ساعاتی میخوابم. اما خسته تر از پیش از خواب از خواب برمیخیزم.
خدایا! این چگونه زندانی است که خواب نیز نعمت بهترین من نیست.
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم تیر ۱۳۸۸ ساعت توسط ناتسی
|