در کتابی خواندم که بهترین نعمت در زندان برای زندانی خوابهای طولانی است.

آن زمان که عقربه های ساعت از رفتن باز میمانند و هر ثانیه قرنی زمان میخواهد تا به ثانیه دیگر بپیوندد. آن زمان بریدن از این دنیا و رفتن به عالم رویاها شاید بالاترین و بهترین نعمت است.

گرما کلافه کننده است. هر روز بعد از ظهر آن هنگام که خسته و کوفته به خانه میرسم شکم از انباشت غذا به تنگ آمده سر به بالش میسپارم و ساعاتی میخوابم. اما خسته تر از پیش از خواب از خواب برمیخیزم.

خدایا! این چگونه زندانی است که خواب نیز نعمت بهترین من نیست.