یادت هست؟
من و تو
شبهای تابستان
عجله عجله و پاورچین پاورچین از پله ها بالا میرفیتم. بابا و مامان نباید خبردار شوند. دو ستاره را نشان کرده بودیم. قبل از خواب میرفتیم پشت بام تا ستاره هایمان را ببینیم.
یادت هست؟ تو بزرگتر من کوچکتر.
امشب دزدکی پشت بام میروم. باز هم دزدکی طوری که دیگران نفهمند. سراغ آن دو ستاره را میگرم. میدانم تابستان نیست. اما تمام این شبها عجیب دلم گرفته است!
اینجا دیگر کسی سراغ ستاره ها نمیگردد. آنجا چطور؟
+ نوشته شده در چهارشنبه یکم مهر ۱۳۸۸ ساعت توسط ناتسی
|