دوستی داشتم که هر وقت از روزگار با او گلایه میکردم بعد از اینکه به حرفهایم گوش میداد میگفت: زندگی همینه که هست. راستش را بخواهی قرار نیست توی زندگی خوش بگذره. ما اینجا آمده ایم که زندگی کنیم نه اینکه خوش بگذرانیم.

حرفهایش کم و بیش درست و حسابی بود. اما همه ی ما با این هم آزار و اذیت و ناراحتی و ناکامیابی هنوز هم چنگ انداخته ایم به زندگی و محکم هم آنرا گرفته ایم. شاید زندگی ناخوشایندترین اتفاقی باشد که دوستش داریم.

پس تکرار میکنم : اصلا قرار نیست خوش بگذرد. اینجا آمده ایم برای زندگی کردن و الزاما زندگی خوشایند نیست. گاه میتوان تحملش کرد و اما چرا بیشتر وقتها  تمام تلاشمان این است که آنرا برای دیگران غیر قابل تحمل تر کنیم؟

 آیا این هم بخشی از زندگی است؟