24 ساعت در خواب و بیداری
اما وقتی ساعت ده شب خوابیدم کلی خواب دیدم.
اولیش : که خواب دیدم دزد آمده خانه امان را زده یک خانه قدیمی و طبقه چهارم و جالب اینکه دزد خودش را در گنجه یکی از اتاقها قایم کرده بود. وقتی فهمیدیم دزد آمده خواستم از پلیس کمک بگیرم که نیامدند. بعد که آمدند تا اولین پلیس وارد اتاق شد دزد از توی گنجه بیرون آمد. پرید روی پلیس و داشت خفه اش میکرد که سایر پلیسها او را دستگیر کردند.
دومیش: خواب دیدم که در جشنواره تاتر هستم. قبل از اینکه تاتر شروع شود یک آقایی شروع کرد به انتقاد و نقد تاتری که هنوز اجرا نشده بود. من هم کلی بهم برخورد و بعد از اینکه او حرفهایش تمام شود یک سخنرانی ده دقیقه ای انجام دادم در مورد اهمیت هنر و اینکه نباید تحت الشعاع اسامی افراد قرار گیرد. یکی از بهترین سخنرانی های زندگیم بود. باور کنید از کلماتی چندان اصیل در گفته هایم استفاده میکردم که حتی وقتی هم از خواب بیدار شدم خودم هم کیفور بودم.
سومیش: یادم نیست