حکایت آن بهشت و دوزخ ایرانی است. شنیده اید : کسی فوت میکند و به جهنم فرستاده میشود اما مخیر میگردد که بین جهنم ایرانی ها و جهنم اروپایی ها یکی را برگزیند. با خود میگوید من که در آن دنیا همه اش در ایران بودم و آرزوی فرنگ به دلمان ماند. پس جهنم اروپایی را انتخاب میکند و چون وارد میشود عذابش شروع میشود و هر روز آتش و شکنجه و ... یک روز از فرصتی استفاده میکند و سری به جهنم ایرانیان میزند میبیند که هرکسی در گوشه ای لم داده و از عذاب و شکنجه خبری نیست. از یکی از دوزخیان ایرانی میپرسد : پس چرا اینجا از شکنجه و آتش و ... خبری نیست؟ جوابش را میدهد و میگوید: اینجا به شیوه ی ایران اداره میشود. مثلا میخواهند آتش روشن کنند که شکنجه را آغاز کنند اما یک روز کبریت نیست روز دیگر نفت نیست روز سوم مامور شکنجه نیست روز چهارم قیر مذاب نیست روز پنجم قیف نیست و خلاصه هر روزی یک بهانه ای هست و من که مدتهاست اینجام میبینم که این برنامه همین است و از شکنجه خبری نیست. حکایت اینترنت ما هم همین است. از این رو وقتی مطلبی هست اینترنت نیست و وقتی اینترنت هست مطلب نیست و وقتی هر دو هستند من نیستم و وقتی هم مطلبی مینویسم کسی نیست آن را بخواند. الغرض خدا بخیر کناد.